علي كوچولوعلي كوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

جوجه طلبه

مادرانه

مادر كه مي شوي زيبايي هاي زنانه ات وقت گير مي شوند... مادر كه مي شوي ؛وقت كم مي آوري براي جلوي آيينه ايستادن،شانه به مو كشيدن... مادر كه مي شوي حتي ناخن هايت اين زينت زنانگي ات بايد زود به زود كوتاه شوند... گاهي گيسوان بلندت را به دست قيچي بي انصاف خواهي سپرد، ونيمي از زيباييت ،خاطره هايت قيچي مي شود.... مادر كه مي شوي حمام رفتنهايت تبديل مي شود به دوش گرفتن هاي سر پايي گربه شور... گاهي چهره ات تورا به ياد روزهاي خانه ي پدري مي اندازد...دست نخورده ي بكر... مادر كه مي شوي شايد تناسب اندا موهزار دغدغه جسماني ات رنگ مي بازد و به ليست آرزوهايت مي پيوندد... مادر كه مي شوي شبها كمردرد رفيق خوبي است كه تا صبح همدمت باشد......
8 دی 1392

بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست!

دیوانه شدم با که بگویم که م ن از تو.... هم دورم  و هم از تو مرا فاصله ای نیست.....   سه ماه مي شود كه ...جايت خالي نباشد سايه ي سر...دلمان آنقدر تنگ شده برايتان كه تمام شده... از احوالاتمان اگر جويا شويد ملالي نيست جز دوريتان... قوام من ريحان تو از دوريت پژمرد ... دست گرمت را پشتم كم دارد... هركجا هستي نفست گرم، دلت سبز، ودعايت برسد...
8 دی 1392

براي زينب!!!

صداي موبايلم در اومد...پيامك بود،از رفيقي كه مدتها از ش خبري نداشتم: -سلام خوبي عزيزم؟ --سلام شكر تو خوبي؟!!! -ممنون تازگي ها از الهام خبر داري؟ --راستش چند وقته خيلي به يادشم ،هرچي پيام مي دم جواب نمي ده! -راستش امروز ديدمش اصلا حالش خوب نبود ،فكر كنم بچه اش رو از دست داده بهش زنگ بزن شايد بدش نياد باهات در دودل كنه..خدا صبرش بده.... --------- واين دنيا بود كه روي سرم آوار شد، الهام دوست عزيزم منتظر زينب خانوم بود... اما فرشته آسمونيش شب اربعين ...شش ماهه از بارش رفت... هنوزم تو شكم...تنم يخ كرده  ... --------------------------------- وقتي صدا تو شنيدم ،،،كه آروم برام جريانو تعريف مي كردي و پريشوني تو صدات نبود ...
8 دی 1392

الامان!!!

امشب دلم هوس نماز جماعت مسجد كرده بود و دعاي كميل... اما امان ،جوجه اينقد شيطوني كرد كه بنده از هر نوع هوسي تا اطلاع ثانوي توبه كردم... جيغ،گريه،دهن كردن مهرهاي ملت،جر دادن كتاب دعا،بالا رفتن از صندلي نماز مادربزرگاي عزيز،مسجدرو روي سر گذاشتن، اما امام جماعت محترم كماكان مشغول نماز از نوع جعفر طيار وقنوتي طولاني در حد خواندن دعاي ابو حمزه... بابا حاج آقا ،مُردم بس كه اين بچه رو وقت قرائت بغل كردم ،وقت سجده زمين گذاشتم... داستان نماز پيامبر واون نوزاد گريون رو كه حتما خوندين.... -------------------- بعد نماز همون حاج آقا با منبرشون مارو به فيض رسوندن وروضه اي نوش جان كرديم جاتون خالي.... ميون صحبتاشون يه نكته نظرمو جلب كرد: حا...
5 دی 1392

بفرماييد نوحه!!!

 خواهر كوچولوي نازنين ما در حال خواندن نوحه: مارا برسان به علقمه حسين... مارا برسان به كربلا امام حسين بعدش برو... مارو برسان به كربلا..... او با نوحه اش عشق مي كرد و...ما اينطرف تر از خنده غش ...
5 دی 1392

اولين محرم

دارداز سمت باراني تاريخ ، عطش مي وزد...   پسركم در آستانه اولين محرم زندگيت قرار داري ...برات دعا مي كنم از محرم بياموزي...ايثار رو ... بذل جان براي تمام بشريت.. بامحرم غريبه نيستي وقتي هم نشينم بودي تو مجالس عزا اشكامو روي شكمم مي ماليدم تا ازاشك عزاي سيدالشهدا بهره مند بشي...جرعه جرعه غم حسين رو بااشكهام در جانت ريختم ...ان شاا... به همين زودي ثمرشو مي بينم ،ثمر نهالي كه بااشك عزاي آل ا...باليده... الهي در اين اولين محرم زندگي فرزندم ...در آستانه سال نو اهل دل دعاي مادرانه ام را بشنو...خدايا فرزندم رو كربلايي كن
5 دی 1392

وروووجك

داشتم به جوانب مثبت دوري از همسر وتوفيق اجباري در كنار والدين گرامي بودن فكر مي كردم ديدم واقعا يه جورايي شانس آوردم: پسرك وروجك من اينقد بلا شده، باوجود شونصدنفر آدم دور وبرم بازم كنترلش سخته يعني باصدم ثانيه كار مي كنه...اگه بازم تنها بودم وتوشهر غريب حتما ..يه همچين پسري دارم من ...تازگياوقتي بغلش ميكنم كان هو بخواد علم رو از ثريا به چنگ بياره ومارو نردبان ترقي تلقي كنه ازمون بالا ميكشه... هر جا باشم كافيه منو ببينه با سرعتي مافوق تصور خودشو بهم ميرسونه وبااون نگاه ؟؟؟ هيچي ديگه تسليم ميشم وبغلش ميكنم ويه چند ساعتي كاروبارتعطيله.... از اونجا كه باباشودوماهي نديده فكر كنم فقط ريشاي بابارو يادشه چون تا يه آقاي ريشو ميبيني به ...
5 دی 1392

بابای اینترنتی!

امروز ٢ماهی می شود که نیستی ... هیچ وقت روزی که بدرقه ات کردم فکر نمی کردم اینقدر سخت باشه ... ٢ماهه که نیستی که خنده هایش را ببینی ،گریه هایش که همیشه بی طاقتت می کرد را بشنوی وبه جانم نق بزنی که عیال آرومش کن صدای گریش دلمو آب می کنه... ٢ماهه نیستی تا هر وقت پدر پسری باهم خلوت می کردین ،یاهروقت باهاش کشتی می گرفتم تا بی تابیشو آروم کنم و  فقط با یه لبخند تو آروم میشد حسادت مادرانه ام گل کند... ٢ ماهه آقا پدر اینترنتی شدی! دلم می سوزه وقتی فکر می کنم اولین بابا بابا ی علی رو نشنیدی و فقط تعریف کردنای من ذوق پدرانتو برانگیخت...اولین چادستوپارفتناش ،اولین بار که نشست ،حتی روزای سخت بیماریش...جات خالی بود پـــــــــــــــــــــ...
5 دی 1392

او...

او هرروز شيطون وشيطون تر ميشه و،تو دستهات به دعا بلند تر كه اي خدا رحمي، مددي، برات سواله كه آيا فقط او اينگونست يا همه به دشواري تومبتلايند...      مدام غر وغر و شكوه كه آي او شيطون وغير قابل كنترل است و دمار از روزگارت در آورده...شكوه هايت ميشوند پرده ،انقدر ضمخت كه از پسشان نمي بيني شيريني هاي اين بازيگوش نيشطون بلا را... عادت كرده اي ؟مي خواهي گزينه مادر غرغرو را انتخاب كني؟ او را به جز در حالت بازيگوشي و اين ور واون ور پريدن، در حالت ديگري نمي تواني متصور شوي... اما مي شود ،مي شود كه او روزي را هم آرام باشد ،مدام از سر وكله ات بالا نرود ،وحتي از يك لبخد ساده هم به رويت دريغ كند، آري مي شود كه شب تا صب...
5 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه طلبه می باشد