علي كوچولوعلي كوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

جوجه طلبه

براي اسكندر!

فكركنم اسكندر معرف حضور همه هست!؟؟! جوجه مامان تازگيا علاقه ي خاصي به اين موجود نشون ميده ... وقتي اسكندرو بغلش ميدم باذوقي زايدالوصف اونو در آغوش مي گيره و دماغه نامبرده رو با علاقه خاصي در دهان مي بره....وقتي اونو در آغوش مي گيره از ته دل خنده سر ميده !!!تعجبم برا اينه كه ابر و باد مه و....هميشه بايد تلاش كنن كه علي آقا خنده با صدا در كنن قربونش برم خوش خندس فقط بي صدا مي خنده..... خلاصه اينكه جرياني داريم با اين اسكندر جان... اسكندر دوست داريم!!
11 آذر 1392

نامه پدر

نمی خوام متن ادبی بنویسم خودتم می دونی که اینکاره نیستم اما این حرف دلمه: لحظه لحظه ی من در غربت با یاد شما می گذره و عجیب حسی داره این یاد اصلا قابل وصف نیست حسی شبیه حس فراقی که قبل از به دست آوردنت داشتم ، حسی پر از اضطراب و دلهره ولی در پس این ترس امید وصال است که چه زیبا می درخشد و این ترس را شیرین می کند نمی دونم قابل درکه یا نه ولی من این حسو دوست دارم (شاید یه چند سالی بمونم )     غم فراق بسیار شیرین تر از شادی وصال است فراق هر چند که وجود ندارد و عدم جود است و قابل تعریف نیست اما در همین عدم حرفها نهفته است چون در فراق عالم خیال است که جولان می دهد و معشوق را تا بی نهایت بالا می برد اما در وصال این چشمان نا...
5 آذر 1392

مرثيه يك مادر

به مناسبت تاسوعاي حسيني: وفرزندان حيدر همه چون شيران يال دار دنبال او     بودند به من خبررسيدكه به سرفرزندم ضربت زدنددرحالي كه دست نداشت واي بر من كه سرپسرم از ضربت عمو پيچيده شد        اگرشمشير دردست توبودكسي نزديك تو نمي گرديد مرا     ديگر     مادر     پسران      مخوان                  كه     مرا  به ياد     شيران    بيشه     مي اندازي من پسراني داشتم وبه نام آنها مراام البنين  &...
5 آذر 1392

اين كجا وآن كجا...

شش ماه...نيمه ي يك سال...زمان كميست...اما كافيست! براي دلبستن يك لحظه هم كفايت ميكند ،شش ماه كه يك عمرست! شش ماه هست كه مادر شده ام شش ماه است كه تمام لحظه هاي شبانه روز همدم روح وجسمم شده اي شش ماه است پسرم هستي... شبها بالينت دستان من است اگر دست مادر زير سرت نباشد باوحشت از خواب بيدار مي شوي وقتي مطمئن ميشوي هستم نفس راحتي ميكشي وباز مي خوابي. درست شش ماه است لحظه به لحظه باليدنت رو رصد مي كنم قدت، وزنت،  نفسهات، خنده هات ،شش ماه است به تو حساس شده ام... تو رابراي خودم مي خواهم تمام تورا، براي خودم ،فقط خودم تمام اولين هايت رااز حفظم، اولين گريه ،اولين نگاه ،اولين لبخند ،اولين صدايي كه در آوردي اولين بار كه نشست...
14 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه طلبه می باشد