نامه پدر
نمی خوام متن ادبی بنویسم خودتم می دونی که اینکاره نیستم اما این حرف دلمه:
لحظه لحظه ی من در غربت با یاد شما می گذره و عجیب حسی داره این یاد اصلا قابل وصف نیست حسی شبیه حس فراقی که قبل از به دست آوردنت داشتم ، حسی پر از اضطراب و دلهره ولی در پس این ترس امید وصال است که چه زیبا می درخشد و این ترس را شیرین می کند نمی دونم قابل درکه یا نه ولی من این حسو دوست دارم (شاید یه چند سالی بمونم)
غم فراق بسیار شیرین تر از شادی وصال است فراق هر چند که وجود ندارد و عدم جود است و قابل تعریف نیست اما در همین عدم حرفها نهفته است چون در فراق عالم خیال است که جولان می دهد و معشوق را
تا بی نهایت بالا می برد اما در وصال این چشمان ناقص است که نظر می دهد و قدر نمی داند که چه چیزگرانقدری دارد همان مثل معروف که ماهی تازمانی که تو آبه قدر آب رو نمی دونه...
شاید این دوری خوب باشدبرایم تا بهتر بدانم چه درُ گرانبهایی در کنار من است ولی از حق نگذریم دیدن رشد و نمو فرزند اول خیلی شرین و جذابه که انشاالله تو 7، 8 تا بعدی تجربه می کنم(مطیع رهبری).به امید وصال دوستدار همیشگیت ح ن
پ.ن:
1.بعد از پست پدر اينترنتي ابو علي دچار احساسات گشته و اين نامه روتوي نظرات مرقوم داشتن وماهم نامه دوست را روي چشم گذاشته وپستي را به آن اختصاص داديم
2.اون قسمت در گرانبـــــــــــــها بماند بعدن به دردهـــــــــــــا خواهد خورد