علي كوچولوعلي كوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

جوجه طلبه

ما را همه شب نمیبرد خواب!

هوالحبیب پروسه خواب در خونه ی ما الگوریتم مشخصی داره با هزار لطایف الحیل و تلقین خواب آلودگی به بچه ها راضی شون میکنم که بریم بخوابیم و اما بعد! بعد از خوردن شیر و شستن دهان مبارکشون و خوندن کتاب و شونصد مدل بازی سایه بازی و غیره و ذلک مهیای خواب میشیم...علی شروع میکنه به صحبت کردن چون میدونه دقیقا وقتی باید بخوابه وقت پرسیدن فلسفی ترین پرسش های بشری ست از چرایی باز بودن در گنجه تا دراز بودن دمِ(زشده اسمشو نمیبرم🤭) علی حرف میزنه ...حرف میزنه...حرف میزنه آیه غلت میزنه..‌.روی من ...روی علی..‌.غلت میزنه...برمیگرده سرجاش دوباره (حرکت های رفت و برکشتی😐) علی حرف میزنه ... آیه بلند بلند میخنده...فریاد میزنه..&zwn...
1 شهريور 1397

روزهای پرتغالی!

الحمدلله این روزها کیفور و سر خوشیم با شیرین زبانی های گل پسرمان؛ دایره واژهاش به سرعت در حال وسیع تر شدنه. کلماتی رو که  درش حرف «خ» به کار رفته خیلی بامزه تلفظ میکنه یه چیزی تو مایه های زبان آلمانی!!! دم به دقیقه در یخچال حضور دارن البته یخچال که چه عرض کنم کمد بگم بهتره !!! و تند تند اُ رد می فرمایند : هِ نونه (هندونه)می خوام (با تشید فراوان روی خ) ؛ پنیر می خوام؛  آمه (خامه) می خوام ؛   دَبت دُ دُس(شربت درست کن ) و از هم زدن شربتش بدش میاد و میگه :هم نه و از اونجا که من در جواب بهش میگم :هم آره خودش یاد گرفته و میگه :هم نه ؛هم آره  (: ؛ بَبَنی (بستنی)می خوام؛ لو لو دات(شکلات) می خوام ؛ اومااا...
17 ارديبهشت 1394

دستهای پر توان،برسید به داد این ناتوان!

و باز هم ماجرای کلیــــــــــــــــــــــد!!! قبلا عرض کرده بودم که علی آقا علاقه خاصی به کلید جات داره ؛کلا مخاطب خاصش کلیده ((((: از این رو ؛هر وقت که بابا میاد خونه و کلیدهاشو سر جای مخصوصشون میذاره که از قضا در دسترس علی آقاهم هست؛؛؛ورووجک ما سریع میره به قول خودش (لی لی ماشین)کلید ماشین رو بر میداره  و شروع میکنه به قفل کردن در ماشینا و دو چرخه اش و خلاصه بازی با لی لی ماشین؛ امروز که بعد نماز صبح بابا خواست بره سر کار دید که لی لی ؛ببخشید کلید ماشین نیست !!!!!؛ آغااا اااااجونم برا تون بگه: از ساعت شش و نیم صبح تا یازده و نیم مااااا چنان دنبال این کلید گشتیم که تلافی خونه تکونی نکردن عید رو قشنگ در آوردیم...اصلادر حین ع...
8 ارديبهشت 1394

دم پايي!

اين روزها كه تند تند داري به دو سالگي نزديك ميشي و شيرين زبوني ها و شيرين كاريات ما شاءالله زياد شدن وداري بزرگ ميشي ؛فارغ از همه ي قند هايي كه تو دلم آب ميشه ؛حال غريبي دارم كه نميدونم همه مادرا در آستانه دوسالگي بچه هاشون داشتن يا نه؟!!!! هعيييي بگذريم...!!! --------------------------- از علايق عجيب وغريب اين روزهاي پسرك ما علاوه بر همون كليد مذكور؛دم پايي هست؛جوري كه گاهي دم پايي به پا مي خوابه!!! در هر امام زاده و مسجد وهيئت ومجلسي كه ميريم پسركمان به سرعت به سمت در مي دود و دم پايي بچه ها و كفش بزرك ترها رو پا ميكنه و الفراااار!!! هرچي ام ما و بچه ها ي بي دم پايي!سعي ميكنيم با لطايف الحيلي راضيش كنيم كه دم پايي خودشو بپوشه و...
13 فروردين 1394

تاب تاب عباسي!

در ولايت مادري هستيم و علي خوش است الحمدلله... ساعت هشت وسي دقيقه صبح بيدار ميشود و تا غروب آفتاب يك ريز تاب تاب عباسي ميرود(اصطلاح علي براي پارك و سر سره؛خودا منو نندازي هم در ادامه اش ميخواند)... عطشش براي  بازي در پارك به طرز عجيبي و به هيچ وجه تمامي ندارد ...البته حق دارد وقتي پدر بزرگ پايه اي دارد كه هر لحظه هم بازي علي ست و هم پاي پارك رفتنش، حتي اگر علي جان ساعت يك ونيم نيمه شب بهانه پارك بگيرد و زمين و زمان را به هم بدوزد؛ باز ميداند پدر بزرگ هست كه اشكهايش را تاب نمي آورد و راهي پارك ميشوند... +خداوند عمرتان را طولاني وتوام با عزت بدارد ؛بهترين بابا و بابا بزرگ دنيا... ----------------------------------- +الحمدلل...
6 فروردين 1394

اندر حکایات علی آقا...

اگر از احوالات ما جویا باشید ؛شکر... تمام خانه را دنبال پسرکمان گز میکنیم و از فتو حاتشان حض... فرت وفرت میرند و میشکند و داغون میکند... لحظه ای غفلت کنیم و در قفل نباشه در طرفه العینی تا طبقه اول رفته ... _در حال حاضر بازی مورد علاقه اش اینه که توپهاشو یکی یکی از پله ها پرت کنه پایین و بعد یا خودش یا مامان برن یکی یکی اونا رو بر گردونن...   _یک ساعت یک بار آستین هاشو بالا میزنه و میره در دستشویی رو باز میکنه و میگه مو مو(وضو)آخه بچم دائم الوضو س!!!! _تفریح بعدی فتح و نوردیدن تلوزیون و زیر تلوزیون است ,آویزون شدن از تلوزیون ,پیاده روی پشت تلوزیون و روی زیر تلوزیونی,جابه جا کردن کابلهای تلوزیون وروشن وخاموش کردن تلوز...
30 دی 1393

حاج آقا مسالة!

جوجه طلبه كه باشد ؛صاحب فتوا هم ميشود... آب مضاف كه در دسترس نبود ميتوان از ته مانده ماست ته كاسه ؛ يا كاكائو ماسيده روي انگشت ها؛ شربت وهرچه دم دستتان است براي مسح صورت و پا استفاده كنيد... مهم آن است كه وضو گرفتن را آموخته ايد!!! ----------------------------- _اين روزها «ميهمان داريم » روي پرده است ؛روزهاي جشنواره فجر ديدمش؛ فارغ از كارنامه سياسي كارگردان؛فيلم ديدني بود ؛بسيار ديدني...  
17 آذر 1393

سي نما

ننه الفتِ فيلم ميان صد وچهل وسه شيار به دنبال پسرش... ومادر آن تاريكي سالن  به دنبال پسركمان  ؛پشت پرده ها و درها و شيار صندليها... _______________ -صرفا جهت مزاح بود...تذكر ندهيد لطفا. -فيلم زيبايي بود شيار 143...مادرها بيشتر ميفهمند...  
14 آذر 1393

کلاس زبان فارسی!

وقتی پسرکتان وروجک بازی و بالا رفتن از دیوار راست را ترجیح دهد به هر نوع فعالیت علمی وآموزشی ؛نتیجه اش این میشود که هر چه کشته یارش شوید تا کلمات جدید بیاموزد فاقد هرگونه نتیجه مطلوب است... نتیجه اش این میشود که گوشی تلفن را که دستش میدهیم تا با مادر بزرگها و خاله ها وعمه ها صحبت کند زل زل فقط گوشی را نگاه میکنه و یه خط در میون مگه :اَلو(با تشدید روی لام)خیلی بخواد لطف کنه ؛بعد از کلی التماس کردن ما که بابا  حرفی بزن ,چیزی بگو ای نازنین!!! همان سوال معروف را خواهد پرسید ؛کیا یادشونه؟؟؟ بخواد طرف رو زیاد تحویل بگیره یه سلامی هم عرضه میکنه به زبان خودش_____نامه یعنی سلام!!!! البته این بین شیرین زبونی هم میکنه گل پسرمون... مثلا...
10 آذر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه طلبه می باشد