علي كوچولوعلي كوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

جوجه طلبه

روزهای پرتغالی!

1394/2/17 10:09
نویسنده : ننه علي
1,116 بازدید
اشتراک گذاری

الحمدلله این روزها کیفور و سر خوشیم با شیرین زبانی های گل پسرمان؛ دایره واژهاش به سرعت در حال وسیع تر شدنه.

کلماتی رو که  درش حرف «خ» به کار رفته خیلی بامزه تلفظ میکنه یه چیزی تو مایه های زبان آلمانی!!!

دم به دقیقه در یخچال حضور دارن البته یخچال که چه عرض کنم کمد بگم بهتره !!! و تند تند اُ رد می فرمایند : هِ نونه (هندونه)می خوام (با تشید فراوان روی خ) ؛ پنیر می خوام؛  آمه (خامه) می خوام ؛   دَبت دُ دُس(شربت درست کن ) و از هم زدن شربتش بدش میاد و میگه :هم نه و از اونجا که من در جواب بهش میگم :هم آره خودش یاد گرفته و میگه :هم نه ؛هم آره 

(: ؛ بَبَنی (بستنی)می خوام؛ لو لو دات(شکلات) می خوام ؛ اومااا(خرما)می خوام ؛ این وسط به کاهو و کدو بادمجون و غیره وذلک هم رحم نمی کنه و باید با صدتا برهان و دلیل براش بگیم که اینا خوردنی نیست ؛

آخرم با تعجب و علامت سوال میگه: اُدنی نیس؟؟؟!!!!

 مِ  بُتُو مَ یعنی :من  بخورم!!!!

پِته(پسته) بده؛بسیااار هم علاقه داره به پسته جوری که اکثر آشغال گوشه کنار خونه رو پوست پسته تشکیل میده ؛(اینم از جهت سوز به دل کردن !!! (:  )

امااان از اون وقتی که یه کدوم از اجناس مورد نظر مبارکشون موجود نباشه !!! بعد از کلی گریه زاری و جای خالی چیزی رو که خواسته نشونش دادن؛ با وعده اینکه بابا می خره راضی میشه ؛امااا !!! چه راضی شدنی ؟؟؟

 اون موقع ست که حضرت آقا تلفن رو برمی دارن و شماره بابا رو بنده میگیرم که ایشون لیست خرید ارایه کنن:

بَبَنی بِبَر(بخر)؛ لولو دات ببر ،موز ببر ؛ شیر ببر و غیره ....در حین مکالمه و هم همچین بابا جون باباجون  میکنه که دل سنگم آب میشه چه رسد به دل نازک ابو علی ! (:

کلا تازگی ها استراتژی جدیدی برای رسیدن به مقاصدش پیدا کرده :(محبت یهویی و قلمبه) مثلا بوسه باران دست و صورت مون یاااا همین بابا جون ؛ماا ماان جون گفتنش به وقت نیاز !!!

وقتی از حموم یا دستشویی بیرون میایم ؛جدای از اینکه تمام مدت پشت در منتظر برگشت ماست ؛ می پره جلومون و میگه :اوو مدی ! آب بازی کردی !

وقتی عطسه میکنه خطاب به خودش میگه :عافیت.!!

وقتی چیزی رو می خوره با خودش تکرار می کنه : مثلا : آب خودَم (خوردم) شیر خودم .....

وقتی با مادربزرگاش صحبت میکنه :تک تک احوال همه فامیل ها اعم از سبب و نسبی رو می پرسه!!!!

الو (به سلام چی میگفت؟؟؟ باور کنین این سلام رو اینقد پیچیده میگه که هیچ وقت یادم نمی مونه)بگذریم جای خالی می ذارم !!! بعد از سلام به شیوه خودش ؛ اوبی (خوبی) ایدا لا(ان شاءالله)!!!!! که از مکالمات بابا یاد گرفته.

وقتی کار بدی میکنه سریع می پره تو بغلمون و میگه : بی بَته(ببخشید!!!!!) از کاری خوشش نیاد میگه نَتو (نکن)

این چیه ؟ سوالیه که خیلی وقته یاد گرفته ؛به هر صدایی که تو محیطه حساسه و سریع می پرسه این چی بود؟

و اگر صدا کمی ترسناک باشه با هیجان خاصی میگه :تسیدم (ترسیدم)

صدای باد رو میناسه و تا می شنوه میگه باد یا باد شدید !!!صدای موتور و ماشن رو از هم تشخیص میده.

وقتی تو مکان های عمومی می خواد خانومی رو خطاب کنه میگه : خااانوم ؛ زیر بار خاله و عمه و کلا این لوس بازی ها نمی ره !!! (:

هر وقت خرید میکنیم یا کرایه ماشین رو حساب میکنیم حتما باید ایشون حساب کنن  ,پولو میده و میگه: مَمایین(بفرمایین) ؛حتما با خودش میگه چه معنی داره تا من هستم مامانم دست به جیب بشه !!! زنی گفتن ؛مردی گفتن؛ دهه !!!!! (:

هر وقت دستش کثیف بشه سریع میاد و پشت به من می ایسته که بغلش کنم و میگه: دَس بِشوو

خوابش که بیاد میگه :علی لالا ؛ گاهی خودشو به خواب میزنه و میگه : خوابیدم

مولا یعنی موبایل!!!

فعل منفی رو هنوز یاد نگرفته : وقتی بهش میگم بشین یا بخواب یا دست نزن اگه مخالف باشه میگه: بشین نه ؛دس نزن نه ؛ بخواب نه؛

لی لی حوضک رو خیلی بامزه می خونه ؛ تقریبا سوره توحید رو کامل بلده .

تا حرم مطهر ایمه ویا مسجد ویا هر مکانی که گنبد داشته باشه رو می بینه میگه : الله ابر,نماس(نماز)

وقتی دست یا پاش به جایی میخوره میگه: آی پام یا آی دستم بعد به اون جایی که خورده اشاره میکنه مثلا به میز و میگه این بود.

بادکنک که می ترکه میگه : بادکنک شکست !

صداش که میکنیم علی در جواب میگه :هوووم !!!! یا چیه !! با بله مشکل داره.

هوا که گرم شده خونه مام پر شده از پشه و ماهم مشغول پشه کُشی ؛ علی هم کمک می کنه دستشو میکوبه رو در و دیوار و با غرور خاصی میگه : پشه اوتَم (کشتم).

در ماشین های اسباب بازیشو بار میکنه و میگه سوار شو !!!مام که فقط شست پامون اون تو جا میشه !!!

دوماه پیش خونه یکی از اقوام رفتیم ؛دخترشون تو بازی زد تو سر علی ؛ از اون موقع تا حالا هر وقت اسم آوا میاد میگه: آوا زد.دستشو میذاره رو سرش !!! (:

وقتی حوصله اش سر میره  میگه: مامان بابا جون بیاد ؛ ماشین ؛بیرون تاب تاب !!!(:

-------------------------------------------------------------------------------------

+القصه ...روزهامان پرتغالی میشه با شیرین زبونی های گل پسر مون.

++دوستای خوبم ممنون از حوصلتون ؛ روز هاتان پر تغالی باد

 

پسندها (3)

نظرات (8)

ارام
17 اردیبهشت 94 11:12
سلام روزهاتون هميشه پرتقالي باشه با عطر و بوي ناب
mahtab
17 اردیبهشت 94 18:31
سلام روزهای بهاریتون شیرین به شیرینی پرتغال و شاد به شادی رنگ نارنجی اش
گهواره
17 اردیبهشت 94 22:05
دلمان را برد پسرک! جانمممم!
مامان محمد مهدي (مرضيه)
19 اردیبهشت 94 9:50
اي جانم...چه شيرين شده اين پسر خدا حفظش كنه
مامان محمدمهدی
20 اردیبهشت 94 12:49
یعنی آوا علی جان رو زد و هیچ واکنشی نشون نداد، اونم یه دختر؟ بابا بهش دفاع از خودشو یاد بدید که بعدش اینطور دل بچه مون نسوزه! حرص میخوریم ما الان
کوثر
22 اردیبهشت 94 18:50
سلام رفیق روزهای پرتقالی تان همیشه آبدار وشیرین...
مامان گلشن
25 اردیبهشت 94 21:09
چقدر مدل نوشتن شما رو دوست دارم..چند بار متن رو خوندم برای دخترهام هم خوندم .اونها هم جیغ زدن و قربون و صدقه حواله ی علی جون فرستادن و حسابی چلوندنش و بوس فرستادن و ذوق کردن ..دست آخر هم گفتن مامان میشه ی داداش مثل علی کوچولو برامون بیاری..اینجوری حرف بزنه .ها
مامان عفیفه
17 خرداد 94 20:30
سلام.خداحفظش کنه.چه جالب عفیفه منم عاشق پسته است ودائم پیاله به دست دنبالم میگه پته
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه طلبه می باشد