روز گار خوش علی آقا
لحظه های با او بودن ما آنقدر حلاوت دارد که حتی اگر ننویسم تمام شیرینیش برای تمام طول حیاتمان جانمان را سیراب میکند و در قلبمان ثبت میشود .
دردانه ی عزیزی که با او زندگی ما رنگ خدا گرفت بهانه شیرین و مقدس ما برای تحمل سختی ها و تلخی ها ؛
تن نازش آزرده گزند مباد.
روزهای ما نورانی است و لحظه هامان پر برکت و غرق نمعت است با وجود پسرکی شیرین بیان و بلبل زبان که حسابی دارد مرد میشود و رعنا هزار ما شا ء الله.
مقبول ترین نماز را می خوانیم وقتی که او با زبان شیرینش در پایان نماز به ما قبول باشه میگوید و به خودش :منم قبول باشم
شیرین ترین بهانه بود برایم از زیر غذا خوردن در رفتنش به بهانه اینکه :نمی خورم روزه م در ماه مبارک رمضان.
قند در دلمان آب میشود وقتی هر پیز دسته داری را در دست میاندازد و خدا حا فظی میکند : میرم سر کار ؛میرم مدرسه ؛میرم دانشگاه
دلمان می خواهد این عطسه بند نیاید وقتی که با زیپبان شیرینی عافیت باشه می شنویم ؛ایضا در جواب عطسه خودش:منم عافیت باشم
می فهمیم که بزرگ شده است وقتی که زمین می خورد و ددلداری میدهد خودش را : خوردم زمین ,خوب میشه
دلسوز ترین پرستار را داریم وقتی که آخی میگوییم و شیرین زبانی میدود که چی شد اوف شدی خوردی زمین ،ببرم دوتور(دکتر) و می خواهد به زور ما را از زمین بلنذ کند و دکتر ببرد.
غیور ترین پسر را دارم وقتی که می خواهم بیرون برم و بارای من از پدرش پول میگیرد (پول بده پول بده)ولو به زور و با یقه گیری ؛چیزی شبیه پول زور!
حال دلمان خوش میشد سحر هایی که مفاتیح به دست میگرفت و گریه سر میداد و زیر لب زمزمه میکرد ابه همان سبک الکی مثلا !
شبهای قدری که ماندگار شدند به خاطر وجود نازنینش برای تمام اهالی مسجد ؛پرا که از همه تفقد میکرد و کتاب دعای بابا رو به بغلی هدیه میداد و مهر نماز من رو به جلویی و پفیلای خودش رو به عقبی و تمام مدت در تکاپو و رفت وآمد و توزیع ارزاق ولو به زور! و دریغ از خواندن یک خط جوشن !
دیدنی میشود وقتی هر چیزی که دم دستش هست میشود تلفن و با مشترک مورد نظر فرضی می نشیند به صحبت ،آنهم گرم ِگرم
مهندس میشود و تمام ماشین هایش را مهندسی میکند از نوع معکوس !!! و باید در این پرو سه همراهش باشیم و چرخ متور رو بچسبانیم به کامیون ]چرخ کامیون را به سواری ؛چرخ بزرگ را به ماشین کوچک و چرخ کوچک را به ماشین بزرگ و نمیشود در قاموس پسک جایی ندارد چون همه چیز امکان دارد حتی به زور!
قانع میشود وقتی که تمام محیط بازیش میشود راه پله و اسباب بازیش کفشها و ساعتی مشغول است با بالا و پایین بردن کفشه و چیدنشان روی رخت آویز و پاگرد منتهی به پشت بام گاهی جا به جایی کفش همسایه ها با هم!
وررروجک میشود وقتهایی که من شغول امور خانه ام و غرق در تفکر و او در سکوتی عجیب پناه میبرد به خانه همسایه که همبازی دخترشان شود و فرار کند از تنهایی و میشود مهمان سر زده ی مهدیس!
غیرتی می شود اگر کسی حتی تن صدایش را روی مادرش بالا ببرد ؛داد میزد و هل من مبارز می طلبد!
گاهی عصبانی میشود و تند تند راه میفتد سمتمان : وایسا بزنمت
زور گو میشود و زور میگوید : بخواب ؛ساتت ب(ساکت)باش دیگه اَاَاَاَ؛ففل میریزم دهنتااااا !!!!!!!!
زورگو تر میشود و هرچه در دست دیگران میبیند : مال خودمه مال خودمه و هرپه در دست خودش دارد هم مال خودمه مال خودمه میشود منطقش!
دل آب میکند به شیوه ای نا جوانمردانه و شی دلخواهش را به همسالانش به رخ میکشد: اینو می خوای ؟نه نمی دم مال خودمه!
لوس میشود و ناز می کند و ناز کش می خواهد وقت خوابیدن :(نازم کن) و دست نوازش مادرانه می خواهد میان انبو موهایش.
شب زیبا میشود وقتی قند عسلی به ما : (شب به خیر عزیز) میگوید.
قصه ها خواندنی ترند وقتی او برایت قصه بزبزی و بزغاله هاش رو بگوید و ادای آقا گرگه رو در بیاورد.
خواسنی میشود وقتی مثل مامان بزی هر چیزی رو که با خودش به اتاق میاره ر و به ما میگه :مثلا ماشین آوردم براتون
بیدار که میشود و وقتی می خوابد اولین و آخرین چیزی که سراغش رو میگرد ماشین است:ماشینم اوش ؟
.
.
عاشق میشود تا نام کربلا را میشنود و زود دم میگیرد حسین .
ما را کنار هم همیشه شاد و مهربان و دوست می خواهد و من میبینم که قلب کوچکش تحمل نا مهربانی و رنجش را ندارد .
خلاصه این فسقلی شیرین زبون با همه ی وجو د زندگی میکند و به آن عشق میورزد .
عمرت با برکت و طولانی عمر ما.