علي كوچولوعلي كوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

جوجه طلبه

اندر حکایات علی آقا...

1393/10/30 9:51
نویسنده : ننه علي
1,280 بازدید
اشتراک گذاری

اگر از احوالات ما جویا باشید ؛شکر...

تمام خانه را دنبال پسرکمان گز میکنیم و از فتو حاتشان حض...

فرت وفرت میرند و میشکند و داغون میکند...

لحظه ای غفلت کنیم و در قفل نباشه در طرفه العینی تا طبقه اول رفته ...

_در حال حاضر بازی مورد علاقه اش اینه که توپهاشو یکی یکی از پله ها پرت کنه پایین و بعد یا خودش یا مامان برن یکی یکی اونا رو بر گردونن...

 

_یک ساعت یک بار آستین هاشو بالا میزنه و میره در دستشویی رو باز میکنه و میگه مو مو(وضو)آخه بچم دائم الوضو س!!!!

_تفریح بعدی فتح و نوردیدن تلوزیون و زیر تلوزیون است ,آویزون شدن از تلوزیون ,پیاده روی پشت تلوزیون و روی زیر تلوزیونی,جابه جا کردن کابلهای تلوزیون وروشن وخاموش کردن تلوزیون!تازگیهام که کلا از پشت زیر تلوزیونی شروع به هل دادنش میکنه تا وسط پذیرایی!!!

 

_تفریح دیگش که تازگی انجام میده یه بازییه؛اشیا رو که شاید حتی بزرگ تر از خودشم باشن پشتش قایم میکنه و از ما میپرسه ااااووو؟؟؟ ماهم باید کاملا مثل کسی که از جای شی مورد نظر خبر نداره وانمود کنیم و بپرسیم کووووو؟؟؟؟ وبعدش با ذوق بسیار پسرکمان مواجه بشیم که اون شی رو با خنده وذوق خاصی از پشتش در میاره و میگه اینا هاااا....یا اینکه از پشت مارو بغل کنه و ما وانمود کنیم که نمی بینیمش و بپرسیم علی کووو؟؟؟ و بعد به سمتش برگردیم و بگیم اینا هاااا.....ذوقی میکنه با این بازی ؛دیدنی...

 

_به صورت کاملا مختار در یخچال رو باز میکنه و هرچی که هوس خوردنشو کنه بر میداره حالا حتی اگه از اون خوراکی ده تا شو قبلش خورده باشه...

 

_ تازگها با یاد گرفتن کلمه عی یااا(بیاااا)تنبل شده دیگه تکون نمی خوره ؛هر کاری داره یا هرچی میخواد,یه مامان عی یا ,بابا عی یا میگه و خودشو راحت میکنه...حتی توپش که ازش دور میوفته,به توپ امر میکنه که بیاد!!!!

_مسواک زدن رو خیلی دوست داره و طرز زدنشو یاد گرفته؛اگه غافل شیم ازش مسواک بقیه رو ....بچم خیلی زود باهمه صمیمی میشه!!!

_بعد از هر کاری که میکنه میپرسه :اوبه(خوبه)حالا اون فعل هرچی می خواد باشه ,ضرب و شتم مامان وبابا یا جمع کردن آشغال و غذا خوردن و غیره...

_وقتی پوشکشو عوض میکنم اصررررااااررر داره خودش اونو بندازه تو آلا(آشغالی،سطل)اول پوشکشو میندازه تو یه نایلون بعدشم تو سطل زباله و این مراحل حتما باید مو به مو اجرا شه.

_هربار چیزی رو که میخواد بهش بدیم یا کاری براش انجام بدیم حتما به شیوه خودش تشکر میکنه ،منو(ممنون) ...اگرم ایشون کاری برای ما انجام بدن ,خودش میگه «منوو»ومارو با بزرگواریشون شرمنده

میکنه.خانوم دکتر که دفتر چه بیمشو میده دستش؛راننده اتوبوس که بقیه پولمونو میده؛

از جایی خرید کنیم ,از همه تشکرمیکنه.

_کلمه اووووو مَمَ(اومد)رو مدتیه یاد گرفته؛وقتی بابایی رو تو آیفون میبینه داد میزنه بابا ااااووو ممم و گل از گلش میشکفه ,جالبه وقتی ماهم به جمعی اضافه بشیم اونا اومدن ما نیومدیم,مثلا دمپایی هاشو که تو دستشویی میبینه میگه ددَوااا (دمپایی)اووو ممممَ؛به قول بابایی خودشو مرکز جهان میدونه ...!!!خخخخ

 

 

_یاد گرفته بگه :با با یییی ؛ ما ما نیییی ,اینقدر خوشمزه میگه....

 

_گاهی یه گوشه میشینه و با خودش حرف میزنه ؛زیر لب اسم تک تک اعضا خونواده رو میبره:نَ نو (مادرجون,مادر بابایی)مانی(مادر مامانی) نا نا؛دایی ؛ادا(زن دایی)هانا ؛بابا (پدر بزرگاش)عمو ...یا تلفنی

به صورت خیالی با هاشون حرف میزنه ؛گاهی فکر میکنم این جور وقتا حتما دل کوچیک پسرکمون

تنگ شده...

 

_وقتی میریم خرید ؛تو هر فروشگاهی ما که قیمت اجناسو می پرسیم و اونو به فرو شنده نشون میدیم علی هم تقلید میکنه و یه چیزی میگیره دستشو رو به فروشنده با زبون خودش قیمت می پرسه...

 

_دوست بابایی یه دختر کوچولو داره به اسم زینب؛قبل از اومدنشون به خونمون کلی با آب و تاب واسش گفتم زینب داره میاد خونمون اونم کلی ذوق زده شد ؛حالا دیگه هر وقت مهمون داریم و میگم اگه گفتی کی داره میاد میگه نی نب(زینب)و وای به روزی که در باز شه و زینب پشت در نباشه!!!!!

 

_پدرمو چون حاجی هستن ,همه حاجی صدا میکنن اما شنیدن حاجی از زبون این وروجک خیلی

شرین تر ه....جوری پدربزرگشو حاجی صدا میکنه انگار خودش حاجی بازارییه و تو راسته فرش فروشا

حجره داره!!!!!

 

_خیلی وقته نه گفتن رو یاد گرفته ؛وقتی بی حو صله باشه همین جور تو خونه راه میره و میگه ننننهههه؛نننهههه!!!!حتی گاهی تو خوابم میگه ننننهه!!!!!علی آب می خوای ,نه...غذا می خوری,نه...

می یای بریم حموم,نه....!!!!خخخخ

داشتم از بابایی می پرسیدم :شیر و خرما میخوره؟ علی زیرلب با خودش میگفت: موما(خرما)نه.. ایی(شیر)نه!!!!

 

_اگه یه وقت چیزی بخواد و من سرم تو موبایل باشه و بهش توجه نکنم میاد موبایل رو از دستم میگیره و پرتش میکنه یه وری....!!!! یا دستشو میذاره زیر چونم وسرمو میاره بالا ؛بعد کارشو میگه...

 

_هرچیزی روی سرامیک یا فرش بریزه فوری دستمال میاره و تمیزش میکنه...

 

_کتاب خوان شده و مطالعه میکنه؛اسم بیشتر عکس های کتاب رو یاد گرفته...

 

_تلوزیون که روشن میشه میگه مامان نـَ نی(نسیم)....!!

 

_ یه بار که داشت تلوزیون تماشا میکرد ,چون دیر وقت بود عمه اش تلوریونو خاموش کرد ,علی هم شروع

کرد گریه کردن ماهم دوباره تلوزیون رو روشن کردیم ؛حالا همش با حالت سوالی میگفت هانااا؟؟؟

(اسم عمه اش رو این طور صدا میکنه)منظورش این بود که هانا تلوزیونو خاموش کرد...تا یه مدت

تلوزیون که خاموش میشد میگفت :هااانااااا !!!!!  الانم که کلا به هر نوع عمل خاموش کردن وسایل برقی

می گه هاااا ناااا... !!!

 

_مادر بزرگ یه جفت دمپایی برا ش خریده بودن ,اینقدر ذوق داشت که شب تا صبح دمپایی به پا خوابید!!!!مثل ذوق بچه های اول دبستان....

صبح که از خواب پا میشه اول یه راست میره سراغ دمپای هاش او نو رو می پو شه و بسم الله شروع میکنه به وروجک بازی هاش برسه...

به دم پایی میگه :دَ وا ...هرچند این کلمه در لغت نامه علی آقا به معنی در بازه یا در رئ باز کن؛ و همچنین دعوا هم میباشد...

 

_رفتیم مسجد ,کنارمون یه دختر کوچولو با مامانش نشسته بودن؛دختر کوچولو داشت کیف مامانشو باز میکرد,که علی با انگشت اشاره براش خط ونشون میکشید که نه نه واااای (یعنی این کار خوبی نیست) بعد که دختر کوچولو کیفو ول کرد خود آقا شروع کردن به ور رفتن با کیفه این خانوم بغل دستی که بازش کنه!!!!! بنده خدا خنده امونش نمی داد....یه همچین پسری داریم  مااااا....!!!

 

_برای انجام کاری مجبور شدم علی رو یه ساعتی ببرم پیش بابایی تو محل کارش....بماند که چه به روز بابایی و دفتر کارش آورده بود..!!! وقت نماز بابایی میره جلو امام جماعت بشه ؛ علی آقا میره جلوتر از باباش می ایسته و شروع میکنه به قامت بستن و اباااا ببررر (الله اکبر) گفتن. پا به پا شون نماز می خونه.

دیگه خودتون تصور کنین حال اون حضار و کیفیت اون نماز جماعت رو .

 

_خلا صه که رو زگار شادی داریم با پسرکمان....الحمدلله.
_بابت طولانی شدن مطلب عذر میخوام؛این هم از عواقب دیر آپ کردن است.

پسندها (2)

نظرات (15)

مامانی
30 دی 93 12:09
خدا حفظش کنه شادیهایتان مستدامو افزون باد
ارام
30 دی 93 19:04
سلام ماشاءالله خیلی با حاله
گهواره
30 دی 93 20:08
فیوضاتشون کاملا برما آشکار شده! مثل کتاب خوندنشون و دمپاییاشون و نی نب گفتنشون و اااابر کردنشون و کووووو گفتنشون و بسته دیگه!!! ابروهاشونم که در تمام این حالات به بالاترین حد ممکن میرسانند روی صورتشان!
مامان محمدمهدی
30 دی 93 21:49
سلام کم کاریتون با این پست جبران شد ولی خیلی شیطونه ها خدا صبرتون بده و به همتون سلامتی
مامان نازنین زهرا
1 بهمن 93 13:25
سلاااااام چه عجب...ما هی میومدیم ...هی نبودین ولی خوب با خوندناین پست پراز شهد وشکر این شکلی شدموالبته گاهی اینجوریدر کل علی کوچولو الان آمادس برای ......................خوردن
مامان گلشن
1 بهمن 93 17:50
الهی خدا حفظش باشه..و شادی هاتون با وجود آقا علی روز به روز بیشتر .و ی روز بیاد که پیش نماز باشه و ماه پشت سرش نماز بخوانیم. ...براش حتما اسفند دود کن.....هنوز هم که یاد بعضی کارهاش میافتم خندم میگیره. .
مامان خانمی
3 بهمن 93 7:33
بسیار زیبا خدا حفظ کنه علی کوچولو رو خدا همه بچه ها رو واسه پدر و مادرشون حفظ کنه
منیره الهی(طلبه مشتاق)
8 بهمن 93 17:34
سلام علیکم خوشحال میشم به وبم یه سری بزنین با موضوع توصیه بزرگان در مورد کسب علم و طلبگی به روزم و من الله توفیق ممنون میشم منم لینک کنین یا زهرا
کوثر
9 بهمن 93 10:46
سلام اینقدر آپ نکرده بودی، دیگه دیر رسیدم. عزیزدلم... میشه من یه نوبت بیام و این پسر شما رو درسته قورت بدم؟! :دی خدا حفظش کنه. ملتمس دعا
الهه مامان سلما
10 بهمن 93 22:14
میخواستم بیام غرررر بزنما بگم ننه کجایی پ!!! که دیدم پست گذاشتی ااااه دمتان گرم باد علی رو بچلونو ماچ کن و کازش بگیرر..اوف چه خشن خیلی ماشالا وروجک شده..
فاطمه همسر سید علی ...
12 بهمن 93 19:43
سلام بانو جان ماشالله علی آقا .. خدا حفظشون کنه ان شالله ...
مامانی وبابایی
28 بهمن 93 20:25
خدا حفظت کنه خاله
مامان عفیفه
10 اسفند 93 7:38
سلام.واویلاازدست جوجه طلبه ها خداحفظش کنه علی جونو
الهه مامان سلما
12 اسفند 93 10:27
ننه کجایی پ؟!
مامان نجمه سادات
18 اسفند 93 15:18
سلااااااااااااام شوخمل منم طلبه است و دختر 9ماهه من همه کارای باباییشو تقلید میکنه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه طلبه می باشد