علي كوچولوعلي كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 4 روز سن داره

جوجه طلبه

منوگول نزنين

ادراك ثبات شيئ يعني اينكه ديگه شيئ مورد نظر دلبندمان را جوجو برد وپيشي خورد و غيره بي فايده است؛ يعني اينكه شي مورد نظر را كه قايم ميكنيم نيم ساعت بايد با دلبندمان سر وكله بزنيم كه گريه اش بند بياد وفراموشش شود شيئ اي را كه ميداند موجود است ودست هيچ پيشي و جوجويي نيست بلكه مامان وباباي ناقلا اونو قايم كردن... ---------------------------------------------------- چهل روز مانده تا سالروز يك سال با هم بودنمان...
6 فروردين 1393

بازي به سبك علي

عمه با دست هاي مشت كرده روبه روي علي: علي ،حدس بزن گل توكدومه؟ علي خندان وكمي متفكر:ايييييييي! عمه: علي: دومين بار... سومين بار... بله پسرما در گل يا پوچ هم يد طولايي دارند؛هرسه بارو درست حدس زد. ------------------------------------------------------------------- علي پشتش به عمش بودو عمه ازپشت با يه تيكه كاغذ پشت گردنشو قلقلك ميداد وتا علي مي خواست برگرده ببينه قضيه چيه همه چي رو قايم ميكرد... دوبار ديگه گردن علي رو قلقلك داد وعلي هم برگشت پشتو نگاه كرد اما خبري نبود؛ بار آخر كه پشتشو كرد به عمه ؛تا عمه خواست كاغذ رو بزنه به گردنش با حالت غافل گير كننده اي سريع سرشو برگردوندو كاغذو عمه  ي كاغذ به دستو با هم ديد و ا...
5 فروردين 1393

شبانِ من

  يك عدد تي يا جارو يا هروسيله ي به عبارتي دراز وچند عدد مرغ و يه علي آقا كافيست تا پسرك ما جارو به دست و البته در آغوش ما دنبال اين مرغ هاي زبان بسته راه بيفتد وعبارت زيباي چوپانان محترم را كه از قرار گرفتن زبان بين دو لب وفشار هوا ايجاد ميشود(قابل نوشتن نيست خودتون امتحان كنيد)را سر دهد همين اتفاق خوشمزه كافيست تا ما را به اين نتيجه برساند كه پسرمان گوسفند نديده وگرنه چوپان قابليست... اين فن آقازاده جا افتاده بود كه الحمدلله به ليست شغل هاي مورد نظر اضافه شد... ------------------------------------------ چوپاني شغل شريفيست، شغل انبياست.... ...
28 اسفند 1392

آقاي همه فن حريف!

جيغ آن هم از نوع بنفـــــــــــــــش مهمان نا خوانده اين روزهاي ماست... ---------------------------------------------------------------------------------- ديروز تو روضه از دست جيغ هاي شما به اتاق پناه برديم ودر رو بستيم،ديدم آروم روي زمين دراز كشيدي و داري از زير در بيرونو نگاه ميكني....خندم گرفته بود وسط روضه از دست شما ورووجك... ---------------------------------------------------------------------------------- موس رو به زور مصادره ميكني وبعد خيلي شيك روي ميز كامپيوتر ميكشي، مثلا داري اداي مارو درمياري ماهم هوس ميكنيم مهندس صدات كنيم.... ---------------------------------------------------------------------------------- داشتم ب...
25 اسفند 1392

اندر احوالات خواب نازت

شب قبل از خواب: علي آقا خوش حال وخندان در آغوش مادر...آرام آرام(شما بخوانيد باكلي كشتي گرفتن والتماس)به خواب ميرود طوري كه اگر مادرش دستشو از زير سرش برداره بيدار ميشه ودنبال مادرش ميگرده... موقع بيدار شدن حالا هروقت: مادر علي ،اينور بگرد،اون ورو بگرد پرسون پرسون كسي علي رو نديده؟؟؟ بله ديگه علي آقا در خواب رفتن جهان گردي ودور قمري اطراف سيارات كهكشان راه شيري... ______________ جوري غيبش ميزنه كه وقتي برا شير خوردن بيدار ميشه بايد توتاريكي دنبالش بگردم... تازگيام كه وسط خواب،بله دقيقا وسط خواب وبا چشمان بسته ميگيره ميشينه،بچم نميتونه براي چند ساعت متمادي بي حركت وبا يك حالت يكسان سر كنه پس كي ورووجك بازي در بياره؟؟؟؟ ...
22 اسفند 1392

لا يمكن الفرار من الغورتك

وقتي گوشي موبايل رو ميذاري كنار گوشتو صداهايي توليد ميكني... وقتي شارژري كه روي زمينه رو بر ميداري وميخواي اونو بزني تو پريز... وقتي دنبال خاله كوچيكه و اسكوترش ميكني وسوار ميشي وذوق زده ميشي.... وقتي كفه صندلي سالن انتظار بيمارستانو از جا ميكني... وقتي سي دي درايو رو كلا ويه تيكه از جا ميكني... وقتي انگشت كوچولوتو جلوي دهنت مياري وبه ما ميگي:هيس... وقتي با نور چراغ قوه روي در وديوار سايه بازي ميكني... وقتي كله سحر كه عمه كوچيكه  ميره سراغ درس ومشقش براش باي باي ميكني... وقتي نصفه شب وسط خواب يهو بلند ميشي وميشيني وچشمات هنوز بستس... وقتي هيچ جنبنده اي از دست جناب عالي در امان نيست وما بايد همه جنبندگان ونا جنبندگان رو...
21 اسفند 1392

مرغ حياط پدري!

وقتي در عصر سرعت وارتباطات و هزاره سوم به پدر ما دوعدد مرغ هديه مي دهند(قصد بنده فقط مزاح بود دوستان گفتم كه بعدا نگيد؟؟؟)پسرك ماهم علاقه مند به مرغ وخروس شده و هوس مي كند هرروز صبح بعد از بيداري به سراغ جوجو هاي عزيز برود وبازي كند... از اونجا كه به مامان شجاعش رفته كه( اصلن از سوسك نمي ترسه ) پسرك مام هيچ گونه علايم ترسي از خودش در مواجهه با حيوانات جان دار اعم از اهلي وغير اهلي نشان نميده...* كلا پدر بزرگوار بنده ،درب خروجي آشپزخانه به سمت حياط خانه پدري،پسرك را سرذوق زايدالوصفي مي آورد... باپدر بزرگ جانش دنبال مرغ هاي بنده خدا ميكنند وكيف مي كنند... بااون انگشت كوچك اشاره اش به مرغ هاي بخت برگشته اشاره مي كند و جي جي سر مي دهد ك...
14 اسفند 1392

قسمت همه تان شود!

آيا تا به حال مزه شيرينش را چشيده ايد؟؟؟ . . . اين را كه در مهماني ها درست موقع سفره انداختن،يا جمع كردنش،يا موقع تعارفات اساسي ظرف شستن،،،،فرزندتان يك ريز بهانه شما را بگيرد ونخواهد لحظه اي از آغوشتان جدا شود؟؟؟ ________________ جدا اتفاق خوشمزه ايست... ...
13 اسفند 1392

شگفت انگيزك!

اين روزها مرتب مارو شگفت زده مي كني وما مانده ايم اندر تفسير رفتارهاي خارق العاده تو... مثلا همون روزي كه مشغول كاري بودم و شما هم ول كن مامان نبودي و من هم براي اينكه چند دقيقه مشغولت كنم تيوپ كرم نرم كننده رو دادم دستت كه بعد از چند لحظه سكوت معنا دارت برگشتم نگات كنم كه ديدم دور دهنت پر از كرمه وايضا داخل دهنت!!!! مثلا همون روزي كه شامپوتو برداشته بوديو از لاي درش داشت ميچكيد وشما قصد خوردنشو داشتي كه سريع رسيدم وگرنه معلوم نبودكه.... يا مثلا روزي كه بابايي مثل همه بابايي ها توهوا بالا وپايينت مي انداخت و شما يهو لامپو محكم چسپيدي و ما نصف العمر شديم... بله !!! گل پسر ما ،كلا تو كار شگفت انگيز ناك كردنه ماست و ما كاملا فهميدي...
29 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه طلبه می باشد