علي كوچولوعلي كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 6 روز سن داره

جوجه طلبه

اين كجا وآن كجا...

1392/8/14 12:51
نویسنده : ننه علي
318 بازدید
اشتراک گذاری

شش ماه...نيمه ي يك سال...زمان كميست...اما كافيست!

براي دلبستن يك لحظه هم كفايت ميكند ،شش ماه كه يك عمرست!

شش ماه هست كه مادر شده ام شش ماه است كه تمام لحظه هاي شبانه روز همدم روح وجسمم شده اي شش ماه است پسرم هستي...

شبها بالينت دستان من است اگر دست مادر زير سرت نباشد باوحشت از خواب بيدار مي شوي وقتي مطمئن ميشوي هستم نفس راحتي ميكشي وباز مي خوابي.

درست شش ماه است لحظه به لحظه باليدنت رو رصد مي كنم قدت، وزنت،  نفسهات، خنده هات ،شش ماه است به تو حساس شده ام...

تو رابراي خودم مي خواهم تمام تورا، براي خودم ،فقط خودم تمام اولين هايت رااز حفظم، اولين گريه ،اولين نگاه ،اولين لبخند ،اولين صدايي كه در آوردي اولين بار كه نشستي اولين بار كه گفتي( م )كه گفتي (ب) وچقدر منتظر اولين دندانت هستم...

فقط شش ماه است تورا دارم اما انگار همزاد من بوده اي باخودم مي گويم چطور قبل بودنت را زيسته ام...

شش ماهه شدي ،شيرين تر شدي ،شنيده ام شش ماهگي بهار نوزاداست ،گل  ميكند ،گل مادر گل كرده اي مثل نفس به تو واسته شدم ،به تو غيرت دارم...

اولين محرم زندگيت راشش ماهه اي...تمام اينها كه گفتم احساس يك مادر طفل شش ماهه است و همه ي اين نيست...

،تصور نبودنت هم استخوانم را مي لرزاند ،وقتي مي نشيني نگرانم كه از پشت نيفتي وقتي گريه مي كني ميخواهم باهمه ي توانم مانع اشكهايت شوم ،آخر تازگي ها اگريه هايت اشك دارد...

وقتي تورادر آغوش دارم نگران اتفاقي هستم مبادابيوفتد مبادا،مبادا،وهزاران مباداو نگراني  يك مادر براي جگرگوشه اش...آخر شش ماهه هاخيلي ضعيف هستند،به معصوميت چشمانت كه نگاه مي كنم خدابه من نزديك تر مي شود...

خواب مي بينم خواب بزگ شدنت را،راه رفتنت را، داماديت را،اما...باوحشت از خواب مي پرم ،به صورت آرام تو مي نگرم كه كنارم خوابيده اي...آرام ميشوم باشنيدن صداي نفسهايت،زيرلب مي گويم كاش كم كمك بزرگ شوي تا هميشه پناه دستانت باشم كه براي آرامش به سمتم باز ميشوند...

شش ماهه ام بي تو ،بي تو مرده ام...

منتظرشب هفت محرم بودم كه باشش ماهه اي در آغوش به خيالم بهتر مي فهممتان بانو اما،مادري من كجا وشما كجا،علي من كجاو علي اصغرشما كجا محبت مادرانه من كجا وجگر سوخته ي شما كجا...

هديه به روح مادر آسماني شش ماه كربلا وتسلاي دل شكسته اش صلوات...


پي نوشت:

1.واكسن شش ماهگي توزدي دوتا سوزن كوچيك روي پاهات، الان يه هفتس پاهات ورم داره وسه شبانه روز تب داشتي...آره شش ماهه ها اينقد ظريف وكم طاقتن...

2.داشتي بازي مي كردي سفت مراقبت بودم اما يه لحظه ازت غافل شدم ...سرت خورد به پايه ميزي گريت گرفت به اندازه يه نخود سرت ورم كرد، اونقد ناراحت شده بودم كه تا چند ساعت قلبم درد گرفته بود گرفتي ماماني قلبم...

به قول يه عزيزي اينا هنوز آب وخونن  خيلي حساسن،شش ماهن ديگه...

حالابگو امان از دل...


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه طلبه می باشد