وروووجك
داشتم به جوانب مثبت دوري از همسر وتوفيق اجباري در كنار والدين گرامي بودن فكر مي كردم ديدم واقعا يه جورايي شانس آوردم:
پسرك وروجك من اينقد بلا شده، باوجود شونصدنفر آدم دور وبرم بازم كنترلش سخته يعني باصدم ثانيه كار مي كنه...اگه بازم تنها بودم وتوشهر غريب حتما..يه همچين پسري دارم من ...تازگياوقتي بغلش ميكنم كان هو بخواد علم رو از ثريا به چنگ بياره ومارو نردبان ترقي تلقي كنه ازمون بالا ميكشه...
هر جا باشم كافيه منو ببينه با سرعتي مافوق تصور خودشو بهم ميرسونه وبااون نگاه ؟؟؟ هيچي ديگه تسليم ميشم وبغلش ميكنم ويه چند ساعتي كاروبارتعطيله....
از اونجا كه باباشودوماهي نديده فكر كنم فقط ريشاي بابارو يادشه چون تا يه آقاي ريشو ميبيني به نحوي براش بغل وا مي كنه انگار باباشو ديده!!!!!!!!!!!!!
كلا باازجنس باباش رابطه بهتري بر قرار مي كنه..بلــــــــــــــه ديگه پسرم مردي شده براخودش مخصوصا دايي كه قيافتن شبيه باباش وهمچنين شوهر عمه گراميش....
عزيزم اينقد اين روزا شيرين شدي كه كلي آدم در كمينن يه لقمه ي چپت كنن
خدايا هرقدر براي نعمت وجود نازنين ورووووجك شاكرت باشم كم است.