بابای اینترنتی!
امروز ٢ماهی می شود که نیستی ...
هیچ وقت روزی که بدرقه ات کردم فکر نمی کردم اینقدر سخت باشه ...
٢ماهه که نیستی که خنده هایش را ببینی ،گریه هایش که همیشه بی طاقتت می کرد را بشنوی وبه جانم نق بزنی که عیال آرومش کن صدای گریش دلمو آب می کنه...
٢ماهه نیستی تا هر وقت پدر پسری باهم خلوت می کردین ،یاهروقت باهاش کشتی می گرفتم تا بی تابیشو آروم کنم و فقط با یه لبخند تو آروم میشد حسادت مادرانه ام گل کند...
٢ ماهه آقا پدر اینترنتی شدی!
دلم می سوزه وقتی فکر می کنم اولین بابا بابا ی علی رو نشنیدی و فقط تعریف کردنای من ذوق پدرانتو برانگیخت...اولین چادستوپارفتناش ،اولین بار که نشست ،حتی روزای سخت بیماریش...جات خالی بود پـــــــــــــــــــــــــــدر....
دلم میسوزه وقتی فکر می کنم حسرت یه لحظه بغل کردنشو داری ...دلم میسوزه که شش ماهگی علی رو فقط تو عکساش دیدی...
کاش بودی و دستات پناه گریه هاش می شد بازم ،کاش بین ما و پدری تو اینقدر فاصله نبود کاش ...
کاش عیال اینقد کم حوصله نبود...
کاش بی تو اینقدر سخت نمی گذشت آقای پدر...
پی نوشت:
١.درسته خیلی از مراحل رشد وبزرگ شدن فندقی رو ندید آقای پدر عوضش برای فندق بعدی حتما ذوق ها خواهد کرد اینم نیمه پرش!لیوانو می گم
٢.این پست از نوع به نام فندقی به کام مادراست!
٣. یک نکته بی ربط:عزیزم میون همه رنگا سفید که می پوشه چه خوردنی می شی
٣.تازگیا علاقه زیادی به سردادن آواز دددد با (فتحه بخوانید)پیدا کردی که ضمیر مورد نظر در حال پیگیریست!
٤.این روزا مدام وقتی نگات می کنم با خودم "لاحول ولا قوه الا به الله العلی العظیم "زمزمه می کنم آخه خیــــــــــــــــــــــــلی شیرین تر شدی عسلم.