علي كوچولوعلي كوچولو11 سالگیت مبارک

جوجه طلبه

من لي غيرك...

وقتي ميان آن سياهي ،به دنبال بچه ها ميدويد به اميد بازي اما آنها زود از او دور ميشدند وتنها مي ماند،وقتي هرچه مي گشت آشنا پيدا نمي كرد و گريه سر ميدادبه دنبال آشنايي مي گشت ومرا كه ميديد به آغوشم پناه مي آورد وآرام مي گرفت ، بارها وبارها،من نگاه مي كردم و به ياد مي آوردم تمام لحظه هايي را كه به دنبال بندگانت راه افتادم ودل بستم و...آنها مرا به خودم واگذار كردند... آن وقت من وا مانده وراه گم كرده واشك ريز به دنبال پناهي، نگاهي، آشنايي...باز هم به خطا در آغوش غير... مدت ها بود فراموش كرده بودم كسي را غير از تو ندارم... مي خواهم در آغوشت آرام گيرم مهربانم. ----------------------------------------------------- در پي شك...
14 دی 1392

برف

پسر نازم اين حرير سفيد كه اين چنين زمين را پوشانده... برف است... اولين برف در اولين زمستان زندگي تو... روزهاي آدم برفي درست كردن تو هم مي رسد
11 دی 1392

سرباز ترسو!!!

مادر هر كاري كند اهل خانه ياد مي گيرند مثلا اگر... يادمه خيلي قبل تر ها يه مطلبي رو جايي خوندم راجع به جنگ صفين كه دقيقا يادم نمي ياد اما مضمونش اين بود كه: يه مرحله سختي از جنگ بود كه مرد آزما بود و حضرت علي دنبال شير مرداي سپاهش فرستاد اما هر كدوم رفتن موفقيتي كسب نكردن... يكي از كسايي كه داوطلب بود محمد حنفيه بود،،، اما امام باهاش مخالفت كرد و فرمود كار كار فرزندان فاطمه است... آره مادري كه با تمام وجودتش وهستيش از دينش حمايت مي كنه معلومه كه گره ها فقط با دست فرزندان اون باز ميشن حالا آيا مادري كه حتي تصور سوسك هم اونو دچار لرزه و تيكه عصبي مي كنه، و از هر نو حشره هراس مرضي داره ... از تاريكي و هزار تا هيولاي تخيلي مي ترسه...
8 دی 1392

مادرانه

مادر كه مي شوي زيبايي هاي زنانه ات وقت گير مي شوند... مادر كه مي شوي ؛وقت كم مي آوري براي جلوي آيينه ايستادن،شانه به مو كشيدن... مادر كه مي شوي حتي ناخن هايت اين زينت زنانگي ات بايد زود به زود كوتاه شوند... گاهي گيسوان بلندت را به دست قيچي بي انصاف خواهي سپرد، ونيمي از زيباييت ،خاطره هايت قيچي مي شود.... مادر كه مي شوي حمام رفتنهايت تبديل مي شود به دوش گرفتن هاي سر پايي گربه شور... گاهي چهره ات تورا به ياد روزهاي خانه ي پدري مي اندازد...دست نخورده ي بكر... مادر كه مي شوي شايد تناسب اندا موهزار دغدغه جسماني ات رنگ مي بازد و به ليست آرزوهايت مي پيوندد... مادر كه مي شوي شبها كمردرد رفيق خوبي است كه تا صبح همدمت باشد......
8 دی 1392

براي زينب!!!

صداي موبايلم در اومد...پيامك بود،از رفيقي كه مدتها از ش خبري نداشتم: -سلام خوبي عزيزم؟ --سلام شكر تو خوبي؟!!! -ممنون تازگي ها از الهام خبر داري؟ --راستش چند وقته خيلي به يادشم ،هرچي پيام مي دم جواب نمي ده! -راستش امروز ديدمش اصلا حالش خوب نبود ،فكر كنم بچه اش رو از دست داده بهش زنگ بزن شايد بدش نياد باهات در دودل كنه..خدا صبرش بده.... --------- واين دنيا بود كه روي سرم آوار شد، الهام دوست عزيزم منتظر زينب خانوم بود... اما فرشته آسمونيش شب اربعين ...شش ماهه از بارش رفت... هنوزم تو شكم...تنم يخ كرده  ... --------------------------------- وقتي صدا تو شنيدم ،،،كه آروم برام جريانو تعريف مي كردي و پريشوني تو صدات نبود ...
8 دی 1392

الامان!!!

امشب دلم هوس نماز جماعت مسجد كرده بود و دعاي كميل... اما امان ،جوجه اينقد شيطوني كرد كه بنده از هر نوع هوسي تا اطلاع ثانوي توبه كردم... جيغ،گريه،دهن كردن مهرهاي ملت،جر دادن كتاب دعا،بالا رفتن از صندلي نماز مادربزرگاي عزيز،مسجدرو روي سر گذاشتن، اما امام جماعت محترم كماكان مشغول نماز از نوع جعفر طيار وقنوتي طولاني در حد خواندن دعاي ابو حمزه... بابا حاج آقا ،مُردم بس كه اين بچه رو وقت قرائت بغل كردم ،وقت سجده زمين گذاشتم... داستان نماز پيامبر واون نوزاد گريون رو كه حتما خوندين.... -------------------- بعد نماز همون حاج آقا با منبرشون مارو به فيض رسوندن وروضه اي نوش جان كرديم جاتون خالي.... ميون صحبتاشون يه نكته نظرمو جلب كرد: حا...
5 دی 1392

اولين محرم

دارداز سمت باراني تاريخ ، عطش مي وزد...   پسركم در آستانه اولين محرم زندگيت قرار داري ...برات دعا مي كنم از محرم بياموزي...ايثار رو ... بذل جان براي تمام بشريت.. بامحرم غريبه نيستي وقتي هم نشينم بودي تو مجالس عزا اشكامو روي شكمم مي ماليدم تا ازاشك عزاي سيدالشهدا بهره مند بشي...جرعه جرعه غم حسين رو بااشكهام در جانت ريختم ...ان شاا... به همين زودي ثمرشو مي بينم ،ثمر نهالي كه بااشك عزاي آل ا...باليده... الهي در اين اولين محرم زندگي فرزندم ...در آستانه سال نو اهل دل دعاي مادرانه ام را بشنو...خدايا فرزندم رو كربلايي كن
5 دی 1392

او...

او هرروز شيطون وشيطون تر ميشه و،تو دستهات به دعا بلند تر كه اي خدا رحمي، مددي، برات سواله كه آيا فقط او اينگونست يا همه به دشواري تومبتلايند...      مدام غر وغر و شكوه كه آي او شيطون وغير قابل كنترل است و دمار از روزگارت در آورده...شكوه هايت ميشوند پرده ،انقدر ضمخت كه از پسشان نمي بيني شيريني هاي اين بازيگوش نيشطون بلا را... عادت كرده اي ؟مي خواهي گزينه مادر غرغرو را انتخاب كني؟ او را به جز در حالت بازيگوشي و اين ور واون ور پريدن، در حالت ديگري نمي تواني متصور شوي... اما مي شود ،مي شود كه او روزي را هم آرام باشد ،مدام از سر وكله ات بالا نرود ،وحتي از يك لبخد ساده هم به رويت دريغ كند، آري مي شود كه شب تا صب...
5 دی 1392

معلم من

اين روزا كه داري ايستادنو تمرين مي كني... كه مقدمه راه رفتنه... اين روزا كه مرتب در حال زمين خوردن وبلند شدني... اين روزا كه برا بلندشدن دست به جايي مي گيري  ديگه وقتش شده ياد بگيري «يا عــلي »گفتن رو... وقتي زمين مي خوري مي گم يا عـــلـــــي كه بدوني  فقط با نداشتن عـــــلــــي زمين مي خوري و خوار مي شي، وقتي دست به جايي مي گيري كه بلند شي مي گم يا عـــــلـــــي كه بدوني فقط با حب عـــلـــي عزيز ميشي وسربلند... اين روزا وقتش شده ياد بگيري «يا عــلـــي »گفتن رو... --------------------------------------------- وقتي هر روز درحال يادگرفتن چيزاي تازه اي ، وقتي هيچ دو روزت...
5 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه طلبه می باشد