علي كوچولوعلي كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 1 روز سن داره

جوجه طلبه

روشنگرانه

اين عكس صرفا جهت روشن گري اذهان دوستان عزيز در مورد پست دندون به سبك زيزي گولويي پيوست ميشود البته دندان پنجم وششم علي آقاهم رويت شده كه به زودي لبخند دلبندمان را از اين تابه تايي در مي آورد اينجــــــــا ...
25 فروردين 1393

جنگ اول به زصلح آخر

از ذوقي كه از ديدن توپ ميكني ودرخشش چشمات؛از اينكه با اين راه رفتن نصفه ونيمه هر جا ميبينيش دنبالش ميري ومي ايستي و پا تو بلند ميكني و شـــــــــوت...وبعد هم تلپي مي خوري زمين وكلي مي خندي ؛بايد اين طور نتيجه گرفت كه در روز هاي نه چندان دور خانه ماهم سنگر بندي خواهد شد ... سنگر خانوم ها(ننه علي ودخترا...) سنگر آقايان(ابوعلي وپسرا...) خانوما:بزن اون كانال سريال داره... آقايون:بذار اون كانال فوتباله... واز همين حالا بايد بدوني مامان جان كه برنده مشخصه كه خانوما هستن ----------------------------------- بيرون كه ميريم ؛نزديك خانه كه ميشيم با انگشت به در خانه اشاره ميكنه كه يعني بايد داخل اين خانه شيم؛ يه همچين پسر دانشمندي داريم م...
25 فروردين 1393

وفا؛ مذهب ام البنين است

هميشه از شما مدد گرفتم براي اينكه بتوانم سرباز راه تربيت كنم ؛سربازي با ادب ؛با وفا؛ تسليم؛ دلير وشجاع... بانوي غريب بقيع  ؛مادرِ پدر فضيلت ها... بانوي ادب... بانوي حيا... تمام مادران را مادرانه دعا بفرماييد. ------------------------------------------------------ هديه به روح ملكوتي مادر سقاي آب وادب پنج صلوات ممنونم از تو مادر، من را تو پروراندي شهد وفا و غيرت، بر جان من چشاندي من اين همه ادب را، درس از شما گرفتم من از صفاي روحت، روحِ وفا گرفتم از زحمت تو مادر، شد حالِ من خدايي با شورِ تو ابالفضل، گرديده كربلايي (حسن فطرس) ...
23 فروردين 1393

ناگهان!!!

گاهي به صورت بعضي آدم ها كه نگاه ميكني ده ها كلمه با توصحبت ميكندو اثرش بيشتر از ساعت ها شنيدن بعضي ديگر از آدم هاست... آدمهايي كه آنقدر حرفهاي شيرين وحقشان را باور دارند كه از پس چشمهايشان ميشود درس هايي بزرگ گرفت... ووقتي كه لب ميگشايند به سخن آنقدر بايقين واستوار حق را بيان ميكنند كه تا بخواهي تصميم بگيري براي پذيرش يا عدم آن در صحبت هاي گيرايشان ذوب شده اي... اين دست انسان ها كم ياب هستند وهميشه زود از دست ما ميروند... وخبر نداشتن آنها آوار عظيمي ست كه بر سر روح آدم فرو ميريزد... خانوم دكتر حسيني عزيز بسيار از شما آموختم؛بسيار دوستتان داشتم؛بسيار دلتنگتان شدم؛بسيار به يادتان هستم،بسيار مديونتان هستم؛بسيار دعايتان ميكنم... ___...
16 فروردين 1393

سجده شکر

امشب برای چند لحظه ؛در نزدیک ترین حالت قربت به خدایت بودی آری ؛عزیزم سجده کردن بر تربت حسین را آموختی... سجده کودکانه اما خالصانه ات می ارزد به تمنام ریا کاری هاوادا در آوردن های ما بزرگ تر ها... من به سهم خودم شکر گذار این نعمتم... خودت هم قدر شناسش باش. ------------------------------------------------------- دلم یک خیال راحت و یک فراغت بال ویک روضه مبسوط و اشک بسیار می خواهداما... این شبها از مجلس روضه مادر فقط دنبال علی گشتن و مواظب دسته گل آب ندادنش بودن را فهمیدیم وحسرت به دل بودن.... اما می دانم که این از چشم با کرامت شما دور نمی ماند... حضرت مهتاب دعایمان بفرمایید ؛از همان دعاهای مادرانه که بدرقه همسایهایتان می کردید ح...
12 فروردين 1393

سال نو باتو

 مبدا تقويم زندگي ما براساس آمدن تو تغير كرده، سالهاي قبل از آمدنت، .........و............ ده ماه و16روز بعداز آمدنت.... امسال سال نو را دركنار توشروع ميكنيم... باشدكه سالهاي پيش رو را دركنار مولايمان صاحب الزمان تحويل كنيم.... الهي آمين سال نو برهمه شما مبارك...365روز پيش رو وتمام روزهايتان زهرايي....
1 فروردين 1393

شکسته است دلم مثل پهلویت آری

باراني را عاشقم كه چترش را تو برسرم بگيري.. زير آن باران تند گرفتن چتر براي تو بازي بود وبراي من يك دنيا دل گرمي وآرامش.... پسرها در هرسني كه باشند حامي مادرشان هستند... يا زير باران رحمت الهي يا زير باران تازيانه وسيلي.... يا با چتر يا با دستان كوچكي كه حايل بين مادر است وضرب دست چهل مرد نامحرم... ----------------------------------------------------- گردنت را ميشكست آنجا اگر عباس ب ود.... --------------------------------------------------- پارسال شب شهادت حضرت مادر شرهاني بودم چقدر فاصله است بين حال دلم امسال؛وحال دلم سال قبل   ...
24 اسفند 1392

دور از من وبا من

اينكه تا برگردم نفسم هر لحظه به شماره مي افتد و ضربان قلبم تند وكند ميشود... اينكه باديدن هر بچه اي درآغوش مادرش دلم برايت پر ميكشد... اينكه در ذهنم حالت را تجسم ميكنم... تمام دل شوره ودل آشوبه ام،نشانه اين است كه برايم سخت است ، خيلي سخت،اما... اما گلم من به اين نيم ساعت خلوت كردنهاي چند وقتِ دور يكبار نياز دارم...گاهي به تنهاييي نياز دارم... مرا سرزنش نكن اگر براي ساعتي تورا با مادربزرگهايت تنها ميگذارم؛چون وجدان مادرانه ام حسابي مرا سرزنش خواهد كرد....
21 اسفند 1392

دايي پر!

بله ديشب بالاخره يكي يه دونه دايي علي آقا هم به مرغ هاي حياط پدري پيوست... بانفس حق صاحب نفسي برادر كوچك تر ما هم رفت كه سر وسامان بگيرد... _________________________________ درتمام طول جشن كوچك مان علي آقا از هيچ گونه ورووجك بازي مضايقه نكرد،الحمدلله خانواده عروس جانمان هم دوتا دوقولو ي وررووجك داشتن كه بعداز اتمام مراسم ودر مسير خانه ماهمگي به درگاه الهي توبه نموديم كه چرا قدر ورووجك خودمان را نميدانيم...!!! _____________________________________ يه شلوار بند دار پوشيده بود پسرمون كه دكمه هاش شل بود (ديگه شما خودتون حديث مفصل بخوانيد از اين مجمل) ______________________________________ وقتي داشتيم از خونه عروس بيرون ميامديم انگ...
16 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه طلبه می باشد