این نه شیرین
انتظار های مادرانه گره خورده با عدد نه ... نه ماه از آغاز مادرانگی تا در آغوش گرفتنش... نه ماه لحظه شماری وتصور هر ثانیه زندگی بااو... نه ماه رویای شیرین وآرزو را همراه با میوه ی دلت در دل پر وراندن....نه ماه عاشقی برای کسی که او را ندیده ای....
و حالا نه ماه از آن انتهای نه ماه می گذرد...
نه ماه است تو را در آغوش دارم و عاشقی می کنم .... نه ماه باتو قد کشیدم و بزرگ شدم.... نه ماه برایت مادری کردم.... چه سریع مثل برق و باد گذشت نه ماهه انتظار در بر داشتنت تا این پایان نه ماه در بر داشتنت... تو از نوزادی که فقط حجم آغوشم راپر میکرد رسیده ای به نو پایی که برای آغوشم سنگین شده ... رسیده ای به امروز.... وحالا وقت راه افتادنت رسیده... با تاتی تاتی کردن و تلاش برای ایستادن روی پاهایت... همین طور که این نه ماه تند وتیز گذشت ماه های دیگرهم می گذرد ومن گوشه ای نشسته ام به تماشا ، قد کشیدنت را ، راه رفتنت را.... چقدر سریع عبور می کنی از کنار مادری که تمام رویای نه ماهه اش یاعلی گفتن وقت راه رفتن تو بوده است...
------------------------ به بهانه این روزهای تمرین گام برداشتن علی...