همین جوری!
دیشب بعد از مدتها غلاف کرذن ،رفتیم شب نشینی...
خانوم میزبان تمام اسباب بازی های جذاب پسرشو تو پذیرایی چیده بود!!!(البته از سر کم جایی)
علی تا وارد خونه شد چنان ذوق زده شده بود که انگارتا حالا یه دونه اسباب بازیم ندیده ونداشته...
تا چند دقیقا اول همچی خوب بودو با هم بازی میکردن و محمد صدرا(پسرمیزبان)هرچند دقیقه یه بوسه نثار علی میکرد و در آغوش می فشردش!!!
ولی یهو اوضاع ابری شد کم کم رگ مالکیت و اسباب بازی دوستی آقا صدرا گل کرد وعلی سمت هرچی که میرفت و به هرچی دست میزد یه جیغ بنفش میکشید ومحکم از علی میگرفتش
مامانشم میبردش تو اتاق آرومش کنه با یه اسباب بازیه جذابتر از اولی برمیگشتن ودوباره داستان گیس وگیس کشی شروع میشد.
خلاصه کلا دیشب این دوتا ووروجک مشغول رکود زنی شکست صوت بودن!!!!
سرصام گرفتیم همگی تا بالاخره آقا صدرا خوابش برد وعلی آقا تا آخرین نفس با زی کرد...
مامان صدرا و باباش حسابی تعجب کرده بودن از رفتار بچه شون ومیگفتن تو خونه فقط با وسایل غیر مربوط به خودش اعم از وسایل آشپزخونه،جعبه ابزار ،کتابای برادراش مشغوله واصلا با اسباب بازی ها بازی نمی کنه
درست مثل علی ولی تا همدیگرو دیده بودن تمام غرایز وامیال خفته شون بیدار شده بود ومیدان جنگی به راه انداخته بودن در حد تنازع برای بقا که آخرم آاقاصدرا اوت شد.!!!
-----------------------------------
لازمه بگم که منظورم از این پست همون بحثه کلیشه ایه ؟؟؟اکه کمتر کسیم توجه داره!!!!
الحمدلله ما برای تهیه هیچ نوع اسباب بازی برای علی معذوریت نداریم(حالا دیگه نه درحد سفینه و هلی کوپتر)
ولی اون اسباب بازیهای رنگارنگ که کاملا در معرض دید بودن می تونست دل هر بچه ای رو آب کنه وعرق شرمندگی رو روی پیشونی بعضی پدر مادرا بشونه.(منظورم اصلا تحلیل خانوداه محترم میزبان ما نبوداااا)
---------------------------------------------
این آخریا مهمونی آقا صدرا اومد علیو بغل کنه وبهش محبت کنه ،علیم سرشو گذاشته بود رو سینه صدرا یه فیلم هندی شده بود دیدنی...
که صدرا نتونست وزن علیو که بهش تکیه داده بودو تحمل کنه و نقش زمین شدن جفتشون ودوباره جیغ ودادو گریشون شروع شد.
--------------------------------------------------
قربونش برم هرجا عکس آقارومیبینه براش بوس می فرسته دیشبم عکس آقارو زده بود بغل ومدام بوس میکرد !!!! مگه ول میکرده قربون ارادت عمیقت برم.