علي كوچولوعلي كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 4 روز سن داره

جوجه طلبه

ميترسم لابه لاي موجهاي اين خيابانهاي اخمو گم شوم*

1393/3/28 13:15
نویسنده : ننه علي
320 بازدید
اشتراک گذاری

بنده به هيچ عنوان برچسب مادر حواس پرت يا بي خيال يا ،بوق،بوق(بسه ديگه هرچي هيچي نميگم)رو نمي پذيرم

هميشه حواسم بهش بوده كه تو شلوغي جايي نره ،يه عالمه مهرو تسبيح وچيزاي جذاب ديگه دورش مي ريختم كه باخيال راحت نمازمو بخونم ،هميشه صف آخر مي ايستم كه اگه نياز شد نمازمو قطع كنم يا براي ديدنش راحت تر باشم ...

سروصداشو كه ميشنيدم دلم آروم بود كه در امن وامانه...والبته توكلم هم به خدايي بود كه داشتم در برابرش نماز ميخوندم كه خودش حافظش باشه

ديروز كه سروصداش نمي اومد ،توصف نماز گذارام نبود كه مهرشونو برداره دل شوره افتاد به دلم ،در ورودي خانوما خيلي به خيابون نزديك بود وهمش تصور اينكه الان از در رفته بيرون ميومد تو ذهنم و هي ميخواستم نمازمو بشكونم اما نشكستم...دلم آشوب بود تو سجده چنگ به فرشا مي انداختم اما يادم كه ميافتاد در برابر چه كسي سجده كردم خجالت زده ميشدم ودوباره ازش ميخواستم خدا حفظش كنه

نماز كه تموم شدتمام مسجدو گشتم اما نبود ،بند دلم پاره شد يه راست رفتم سراغ در ورودي،،

نشسته بود رو يه صندلي كنار يه خانوم وداشت شكلات ميخورد

خانوم ميگفت داشته مي رفته تو خيابون كه من بغلش كردم ...

تو اون خلوتي وسوت وكوري مسجد وقت نماز فقط خدا بود كه اون خانوم رو فرستاد...

هزارتا احتمال از ذهنم گذشت ،هزارتا فاجعه كه ميتونست رخ بده،اما تو به دل من رحم كردي

خدايا اگه تمام عمرم سجده شكر كنم بازم كافي نيست

------------------------------------------------------------

هم سن وسال علي كه بودم ،رفته بوديم مشهد زيارت كه تو بازار رضا بنده ميون شلوغي ها گم ميشم...

پدر مادرم بعد از كلي گشتن منو تو مغازه يه پيرمرد پيدا ميكنن كه نشسته بودم بغلشو گل ميگفتيمو گل مي شنفتيم...

------------------------------------------------------------

مهمون ولايت هستيم

علي با خاله كوچيكه صفا ميكنه

توپ بازي ميكنن خاله آهنگ فوتباليستا رو ميخونه؛علي توپ به دست تكرار ميكنه:دِ دِ دِ

*كيميا شمس

پسندها (8)

نظرات (9)

کوثر
28 خرداد 93 19:07
سلام... و خدایی که همین نزدیکیست... «و نحن اقرب الیه من حبل الورید» ببوس گل پسر رو...
ننه علي
پاسخ
عليك سلام
خانم حاج آقا
28 خرداد 93 23:50
سلام عزیزم.فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین... خدا خودش همیشه حافظ گل پسرت باشه.
گل نرگس19
29 خرداد 93 11:27
زندگی آرام است،مثل آرامش یک خواب بلند زندگی شیرین است،مثل شیرینی یک روز قشنگ زندگی رویایست،مثل رویای یک کودک ناز زندگی زیباست،مثل زیبایی یک غنچه ی ناز زندگی تک تک این ساعتهاست،زندگی چرخش این عقربه هاست زندگی راز دل مادر من،زندگی پینه ی دست پدر است زندگی مثل زمان در گذر است زندگی آب روانی است روان می‌گذرد.. آنچه تقدیر من و توست همان می‌گذرد.
حانیه
29 خرداد 93 20:13
خداروشکر که به خیر گذشت، خدا خودش مراقب این بچه هاست وگرنه روزی هزاربار خطر از بیخ گوششون رد میشه! سبحان امروز از تخت اومده بوده پایین ، صبح زود وقتی من خواب بودم!! بی سر و صدا!! کنار تخت هم سرامیکیه اگر خدایی نکرده تخت فنری پرتابش کرده بود ... خدا خودش محافظشونه
ننه علي
پاسخ
صبح ها وقتي علي زودتر از ما بيدار ميشه حتما يه آتيشي ميسوزونه
مامان علیرضا (mahtab)
29 خرداد 93 23:12
سلام اولا خداروشکر دوباره دست به نوشتن شديد دوما خوش به حالتون که مسجد ميريد، قبول باشه ان شاالله سوما خدارو شکر که به خير گذشت...فرشته ها کار خودشونو بلدن اما ما هم بايد حواسمون باشه
ننه علي
پاسخ
اولا ممنون دوما نصيب شما هم بشه انشالله سوما فرمايش شما متين
فاطمه ی خدا
31 خرداد 93 12:05
سلام چقدر زیبا بود.کییییییییییف کردما.الحمدلله کما هو اهله. ببوس گل پسر رو
ننه علي
پاسخ
سلام عليكم از اين ورا راه گم كردي خوشحالمون كردي خانوم قابل نداشت
مامانی
31 خرداد 93 13:37
عزیزم ما سرهر نماز همین مناجاتهای مخلصانهرو داریم اونهم در خانه، شما که در مسجد هم بودین، احتمالا درجه خلوصش چندبرابر شده
ننه علي
پاسخ
مرجان
1 تیر 93 17:40
عینا این تجربه رو یه بار داشتم به خودم میگفتم من ایمانم ضعیفه خدا که از حافظیتش کم نمیذاره ........ خدا دل هممون رو به توکل و ایمان قوی کنه انشالله
ننه علي
پاسخ
ان شاالله سخته پيوند زدن بين دلشوره هاي مادرانه وتوكل به خدا
مامان محمدمهدی
1 تیر 93 23:48
وای خانوم توروخدا مراقب باشید!!!
ننه علي
پاسخ
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه طلبه می باشد