بابای اینترنتی!
امروز ٢ماهی می شود که نیستی ... هیچ وقت روزی که بدرقه ات کردم فکر نمی کردم اینقدر سخت باشه ... ٢ماهه که نیستی که خنده هایش را ببینی ،گریه هایش که همیشه بی طاقتت می کرد را بشنوی وبه جانم نق بزنی که عیال آرومش کن صدای گریش دلمو آب می کنه... ٢ماهه نیستی تا هر وقت پدر پسری باهم خلوت می کردین ،یاهروقت باهاش کشتی می گرفتم تا بی تابیشو آروم کنم و فقط با یه لبخند تو آروم میشد حسادت مادرانه ام گل کند... ٢ ماهه آقا پدر اینترنتی شدی! دلم می سوزه وقتی فکر می کنم اولین بابا بابا ی علی رو نشنیدی و فقط تعریف کردنای من ذوق پدرانتو برانگیخت...اولین چادستوپارفتناش ،اولین بار که نشست ،حتی روزای سخت بیماریش...جات خالی بود پـــــــــــــــــــــ...