نصیحت نکن!
وقتی کسی را به اندازه ای بی اندازه دوست داری نمی شود نگرانش نباشی... نمی شود روی خطرات و آسیب هایی که در کمین اوست چشم ببندی...
وقتی کسی را به معنای واقعی کلمه دوست داری اجازه هر کاری را به او نمی دهی.... همیشه چندین متر جلوتر ش را می پایی که مبادا چاهی ، خطایی، گزندی آزرده اش کند...
من همین اندازه تورا دوست دارم که باتمام توان مادریم نگذارم تا زنده ام اشتباه کنی ،آسیب ببینی ،به خطا بروی ...
من همین اندازه دوستت دارم که اجازه ی هر کاری را به تو ندهم ،چه حالا که نوپایی و خطا های کودکانه ات به آسیب تنت منجر میشود وچه بعدها که خطاهای احتمالیت شاید منجر به آسیب روحت شود همان جا بازهم مادر با صدای آشنای جیزه کنارتوست...حتی اگر خودت ندانی چرا!،حتی اگر ناراحت شوی ،حتی اگر از من دلگیر شوی ،حتی اگر از من بگذری ،اما من همین قدر تو را دوست دارم که با همه ی این احتمالات حاضر به قبول آسیب رسیدن به دین ودنیای تو نیستم عزیز من!
من همین اندازه تورا دوست دارم اما خدای تو هزاران بار بیشتر دوست دار توست و حاضر به آسیب وعذاب تو نیست ، عشق من در برابر عشق او به تو ،نمی در برار یمی است... عزیزم این را بپذیر که اگر خدای مهربانت امر ویانهی کرده است برای آسیب نرسیدن به خود توست پس از او دلگیر نباش وبه محبتش شک نکن.... مادرانه دعایت می کنم همیشه بنده حرف گوش کن خدا باشی . تونیز برای خطا نکردن ما دعاکن...