سوتي
مدام گريه ميكرد وبي تاب بود... بي حوصله ويك ريز جيغ ميزد سه روز بود كه جز شير چيزي نخورده بود...
من كه گفته بودم صبرم كم است ...خب گريه ام گرفت ديگر...
وقتي كه يك دل سير گريه كردم تازه شروع كرد به غذا خوردن ...بعد آرام در آغوشش گرفتم وبعد از چند ثانيه خوابيد...
------------------------------------
كاش كمي صبور تر بودم...
كاش كمي قوي تر بودم...
كاش ديشب خودم را جلوي خدايم ضايع نمي كردم ...
كاش اينقدر اين روزها جلوي تو سوتي نميدادم خدااا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی